اقتصادی

برنامه‌ریزی در عصر عدم قطعیت – گیل اقتصاد

اما راه‌حل چیست؟ پاسخ بسیاری از پژوهشگران و تجربه‌ موفق‌ترین سازمان‌های دنیا این است: یادگیری تطبیقی و یادگیری غیررسمی.

انعطاف‌پذیری به جای قطعیت

«یادگیری تطبیقی» (Adaptive Learning) مفهومی است که از نظریه‌ سیستم‌های پیچیده و زیست‌شناسی تکاملی وارد ادبیات مدیریت شده است.

برخلاف برنامه‌ریزی خطی که بر این فرض بنا شده که «آینده قابل پیش‌بینی است»، یادگیری تطبیقی بر این اصل استوار است که آینده را باید در حین حرکت ساخت، نه اینکه صرفا آن را در ابتدای مسیر طراحی کرد.

 دانشگاه زندگی در برابر کلاس درس

«یادگیری غیررسمی» (Informal Learning) مفهومی است که از روان‌شناسی و علوم تربیتی وارد مدیریت شده است. این نوع یادگیری خارج از ساختارهای رسمی آموزشی و خارج از چارچوب دستورالعمل‌های خشک رخ می‌دهد. یادگیری غیررسمی همان چیزی است که از طریق تجربه‌ مستقیم، آزمون و خطا، مشاهده، گفت‌وگو و تعامل در محیط واقعی به دست می‌آید. تحقیقات نشان داده که در بسیاری از سازمان‌ها، بیش از ۷۰ درصد یادگیری کارکنان در محیط کار، غیررسمی و از طریق تعاملات روزانه اتفاق می‌افتد، نه در جلسات رسمی آموزش. این بدان معناست که سازمان‌هایی که بستر تجربه و یادگیری غیررسمی را تقویت می‌کنند، به‌مراتب توانمندتر از آنهایی خواهند بود که تنها به آموزش‌های رسمی و برنامه‌های مدون متکی‌اند.

پیوند با مدیریت استراتژیک

در دنیای پر از عدم قطعیت، «برنامه‌ریزی استراتژیک سنتی» شبیه به کشیدن یک نقشه‌ دقیق برای مسیری است که هر روز تغییر می‌کند. در مقابل، «یادگیری تطبیقی و غیررسمی» مانند داشتن یک قطب‌نما است: نقشه شاید دقیق نباشد، اما قطب‌نما به ما کمک می‌کند در هر شرایطی جهت درست را پیدا کنیم. به زبان دیگر، یادگیری تطبیقی جایگزین برنامه‌ریزی نمی‌شود، بلکه آن را تکمیل و منعطف می‌سازد. سازمان‌ها همچنان به چشم‌انداز و اهداف نیاز دارند، اما مسیر رسیدن به آن اهداف باید در جریان حرکت، یادگیری و تطبیق مداوم ساخته شود.

نمونه‌های روز دنیا

۱- اسپیس‌ایکس: یادگیری از شکست

اگر اسپیس‌ایکس بر اساس یک برنامه‌ سنتی و بدون تغییر عمل می‌کرد، شاید امروز هیچ موشکی از آن به فضا پرتاب نمی‌شد. این شرکت به‌جای تلاش برای طراحی کامل‌ترین و بی‌نقص‌ترین موشک از همان ابتدا، رویکرد آزمون، خطا و یادگیری را در پیش گرفت. هر شکست یک داده‌ ارزشمند بود که در طراحی بعدی به کار رفت. امروز اسپیس‌ایکس توانسته موشک‌هایی بسازد که پس از پرتاب دوباره روی زمین فرود می‌آیند؛ چیزی که تا یک دهه پیش رویایی دست‌نیافتنی به نظر می‌رسید.

۲- نتفلیکس: انطباق با رفتار مشتری

نتفلیکس یکی از نمونه‌های بارز یادگیری تطبیقی است. این شرکت کار خود را با اجاره‌ DVD  آغاز کرد. با تغییر فناوری و ظهور اینترنت پرسرعت، به سمت استریم آنلاین حرکت کرد. سپس با تحلیل داده‌های کاربران و یادگیری غیررسمی از رفتار مخاطبان، به تولید محتوای اختصاصی روی آورد. اگر نتفلیکس تنها بر یک برنامه‌ استراتژیک خشک متکی بود، احتمالا هرگز به غول رسانه‌ای امروز تبدیل نمی‌شد.

۳- تویوتا و فلسفه‌ کایزن

تویوتا با رویکرد «کایزن» یا بهبود مستمر نشان داد که یادگیری روزمره حتی از برنامه‌ریزی‌های کلان هم اثربخش‌تر است. در این شرکت، هر کارگر خط تولید اختیار دارد اگر خطا یا مشکلی دید، خط تولید را متوقف کند. این یعنی هر تجربه، هر خطا و هر مشاهده یک فرصت یادگیری است. همین یادگیری غیررسمی و مستمر بود که تویوتا را به یکی از نوآورترین و کارآمدترین خودروسازان جهان بدل کرد.

۴- واکنش به کرونا

در بحران کرونا، بسیاری از سازمان‌هایی که برنامه‌های استراتژیک چند ساله داشتند، در شوک فرو رفتند. اما شرکت‌هایی که بر اساس یادگیری سریع و انطباق‌پذیری عمل کردند، توانستند نه‌تنها از بحران عبور کنند، بلکه مدل‌های کسب‌وکار جدیدی بسازند. برای مثال، بسیاری از رستوران‌ها که به‌سرعت یاد گرفتند سیستم سفارش آنلاین و تحویل درب منزل را پیاده کنند، بقای خود را تضمین کردند، در حالی ‌که رستوران‌هایی که به برنامه‌ قدیمی‌شان چسبیدند، ورشکسته شدند.

مفاهیم علمی مرتبط

۱- مدیریت در شرایط ابهام، پیچیدگی، عدم قطعیت و بی‌ثباتی. دنیای امروز را با این چهار واژه توصیف می‌کنند: بی‌ثباتی، عدم قطعیت، پیچیدگی و ابهام یا به  اختصار VUCA. در چنین شرایطی، سازمان‌ها نیاز به رویکردهایی دارند که به‌جای قطعیت‌سازی، توان انطباق ایجاد کنند.

۲- نظریه‌ تکامل داروینی در سازمان‌ها. همان‌طور که در زیست‌شناسی، موجودات برای بقا باید سازگار شوند، در مدیریت هم سازمان‌ها برای بقا نیاز به انتخاب طبیعی استراتژی‌ها دارند؛ یعنی آنچه کارآمد است باقی می‌ماند و آنچه ناکارآمد است حذف می‌شود.

۳- سازمان یادگیرنده (Learning Organization). «پیتر سنگه»، دانشمند بزرگ حوزه تفکر سیستمی، تاکید می‌کند که سازمان‌ها باید همچون موجودات زنده یاد بگیرند. سازمان‌هایی که یادگیری را در بافت روزمره‌ خود نهادینه نمی‌کنند، در بلندمدت محکوم به شکست هستند.

پیامی برای مدیران

برنامه‌ریزی استراتژیک هنوز اهمیت دارد، اما دیگر کافی نیست. در جهانی که هر روز چهره‌ای تازه دارد، سازمان‌هایی موفق خواهند بود که بتوانند هر لحظه یاد بگیرند، خود را وفق دهند و مسیر جدیدی بسازند.

به بیان دیگر، سازمان‌ها باید از «طراحان نقشه» به «یادگیرندگان مسیر» تبدیل شوند. در چنین رویکردی، شکست پایان کار نیست، بلکه فرصتی برای یادگیری است؛ تعاملات روزمره صرفا روابط انسانی نیستند، بلکه منبعی برای ایده‌های استراتژیک هستند. و مهم‌تر از همه، آینده چیزی نیست که پیش‌بینی شود، بلکه چیزی است که در جریان یادگیری و تطبیق ساخته می‌شود.

منبع: دنیای اقتصاد

اخبار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا